سلام
با عرض معذرت از دوستان عزیز مدتی است به دلیل برنامه هایی که برایم پیش آمده بود نتوانستم متن جدیدی بنویسم ...
ولی امروز فرصتی پیدا کردم تا یادداشتی بنویسم البته از حضرت مولانا از کتاب عزیز دیوان شمس
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست وان ناز و باز تندی دربانم آررزوست
دردست هر کی هست ز خوبی قراضهاست آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
ادامه مطلب ...