خود شناسی

چگونه زندگی زیبایی با شناخت نیروهای درونی خود داشته باشیم و بر عالم هستی حکومت کنیم

خود شناسی

چگونه زندگی زیبایی با شناخت نیروهای درونی خود داشته باشیم و بر عالم هستی حکومت کنیم

انسانم آرزوست

سلام
با عرض معذرت از دوستان عزیز مدتی است به دلیل برنامه هایی که برایم پیش آمده بود نتوانستم متن جدیدی بنویسم ...
ولی امروز فرصتی پیدا کردم تا یادداشتی بنویسم البته از حضرت مولانا از کتاب عزیز دیوان شمس


بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست وان ناز و باز تندی دربانم آررزوست
دردست هر کی هست ز خوبی قراضهاست آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست

این نان و آب چرخ چو سیلیست بی وفا من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست

یعقوب وار وا اسفها همی زنم دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست

والله که شهر بی تو مرا حبس میشود آوارگی کوه و بیابانم آرزوست

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او آن نور روی موسی و عمرانم آرزوست

زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول آن های و هوی ونعره مستانم آرزوست

گویا ترم ز بلبل اما ز رشک عام مهرست بر دهان وافغانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم وانسانم آرزوست

گفتند یافت می نشود جستهه ایم ما گفت آنک یافت می نشود آنم آرزوست

هر چند مفلسن نپذیرم عقیق خرد کان عقیق نادر ارزانم آرزوست

پنهان ز دیده ها و همه دیده ها از اوست آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست

خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست

گوشم شنید قصه ایمان و مست شد کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست

یک دست جام باده و یک دست جعد یار رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

میگوید آن رباب که مردم ز انتظار دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست

من هم رباب عشقم و عشقم ربابیست وان لطفهای زخمه رحمانم آرزوست

باقی این غزل را مطرب ظریف زین سان همی شمار که زین سانم آرزوست










نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد