رقص این چلچله ها، وین همه آوا و نوا
همه گویند که : از راه رسیده است بهار
کاروان گل و زیبای و شادی در راه
سخت در جلگی پربرف دویده ست بهار
عشق و شادابی و نور و نفس و شور و امید
همه را بهر تو برکشیده است بهار
ارمغانی است که هر سال به ایثار و نثار
مهربانانه سر راه تو چیده است بهار
بیدُ بن غرق جوانه ست و به رقص آمده است
از در و بام وهوا بس که شنیده ست بهار
چشم بیدار بر این تلخی ایام ببند
خوابهایی شکرین بهر تو دیده ست بهار.
زنده یاد فریدون مشیری
خیز که امروز جهان آن ماست
جان و جهان ساقی و مهمان ماست
در دل و در دیدۀ دیو و پری
دبدبۀ فر سلیمان ماست